الدین



یستیان بوبن در کتاب رفیق اعلا جمله ای را به قدیس فرانچسکو آسیزی نسبت می دهد که معنای آن اگرچه در نگاه اول غریب و دور از ذهن است اما کاملا با واقعیت منطبق است. فرانچسکو آسیزی می گوید از ستیز پرهیز کن چرا که با هرچیزی ستیز کنی همانند آن می شوی.

 

چه به تجربه شخصی خود نگاه کنید و چه به تجربه های تاریخی متوجه می شوید که ستیز با یک پدیده بهترین راه برای تبدیل شدن به نسخه ای پیشرفته تر از همان پدیده است.

 

داستان فعالان قومی آذری زبان که به درستی بر حق مسلم و قانونی آموزش زبان مادری و وم حذف تبعیض در حفظ آن تاکید می کنند رفته رفته در حال تبدیل شدن به نمونه دیگری از کسانی است که با چیزی مخالفت می کنند اما به بدتر از آن تبدیل می شوند.

 

نویسنده این یادداشت به عنوان یک ترک زبان از اینکه جریان پان ترکیسم آذربایجان درحال تبدیل شدن به فرقه ای نژادپرست و خشن است نگران است. اگر فعالیت برخی حسابهای کاربری در توییتر و اینستاگرام را مبانی قضاوت در خصوص روند این جریان قرار دهیم باید اعتراف کنیم با جریانی روبرو هستیم که اگرچه مدعی است با برتری فارس ها مقابله می کند اما ترک را برتر از همه اقوام عالم می داند. معتقد است ترک ها اگر به هر موفقیت و مزیتی رسیده اند به دلیل شایستگی ذاتی آنها بوده است اما اگر در موضوعی رتبه دوم را دارند در حق آنها تبعیض شده.

 

این دسته از پان ترک ها که فعالیت بسیار چشم گیری در فضای مجازی دارند و در چشم مابقی مردم ایران خود را نماینده تمام مردم ترک زبان ایران نشان می دهند، اگرچه مدعی تلاش برای پیشرفت آذربایجان و حذف تبعیض علیه آن هستند اما محرومیت استان های جنوبی ( که اتفاقا بیشتر ساکنین آنها فارس هستند)، برایشان نه تنها هیچ اهمیتی ندارد که اتفاقا پدیده ای طبیعی است و نباید با آن مخالفت کرد. پان ترک ها در حال حرکت به سمتی هستند که هیچ نقطه اشتراکی بین خود و دیگر مردمان ایران نبینند و اصلا نفس تبعیض برای آنها اهمیتی نداشته باشد.

 

به نظر می رسد این گروه هیچ مشکلی با تبعیض علیه کردها و بلوچ ها که اتفاقا تبعیضی کاملا عینی و ملموس و فراتر از موضوع آموزش زبان مادری است ندارند و حتی در شبکه های اجتماعی از سرکوب آنها حمایت می کنند. آنها به وضوح تنفر خود را از کرد ها به نمایش می گذارند که اصرار شهردار ارومیه بر ترکی صحبت کردن در جلسه ای که نماینده شورای شهر کرد زبان حضور دارد نمونه ای از آن است.

 

نکته آخر اینکه نژادپرست ها در همه دنیا خود را مظلوم و مورد تبعیض می بینند. حتی سفید پوست های آمریکایی نیز متوجه نژادپرستیشان نیستند بلکه خود را افراد صاحب حقی می دانند که حقوق آنها را مهاجرین تضییع کرده اند. جریان پان ترکسیم آذربایجان که قصد داشت به تبعیض های قومی خاتمه دهد خود در حال تبدیل شدن به جربانی نژاد پرست و خشن است که متاسفانه دیگر با تبعیض هیچ مشکلی ندارد و بنیان آن نه بر حقوق بشر که بر تنفر بنا شده است.


دخترک زیبای بلوچ به سمت هوتگ می رود تا دبه پلاستیکی اش را از آبی که در طول فصل بارش در آن جمع شده و در تابستان تنها منبع تامین آب روستاست پر کند. وقتی که ظرفش را داخل آب می کند ناگهان تمساحی از درون آب جست میزند و دستش را از بازو گاز میگیرد. بچه های دیگر به تمساح حمله می کنند و بزرگتر ها از راه می رسند. پس از تلاش بسیار تمساح راضی به رها کردن شکارش می شود اما دختر ده ساله اگرچه نجات پیدا می کند اما دستش را از دست می دهد.

 

خبر این حادثه وحشتناک به صورت محدود در برخی سایتها و شبکه های اجتماعی منتشر می شود و داستان به سرعت تمام می شود.

 

چرا جامعه ما کمترین واکنشی به این اتفاق غم انگیز نشان نمی دهد؟ دلیلش ساده است. در روستای حوا کمتر کسی تلفن هوشمند دارد و اگر هم داشته باشد دسترسی چندانی به اینترنت و شبکه های اجتماعی ندارند. اما حتی اگر همه این دسترسی ها وجود داشت نیز اتفاق مهمی نمی افتاد. 

 

در جامعه ت زده ایران گروه های مذهبی و محافظه کاران اگر موضوعی به ظواهر دین مربوط نباشد و یا نتوانند از آن برای حمله به جناح ی مخالف استفاده کنند اصلا به سراغش نمی روند. جناح مقابل نیز از اصلاح طلب معتقد به نظام گرفته تا اپوزوسیون برانداز خارج از کشور دارای اولویت های خودشان هستند. مخالفت با حجاب اجباری، مبارزه با گشت ارشاد، ورود ن به ورزشگاه، آزاد شدن خوانندگی ن و موضوعاتی از این دست آنقدر فضای رسانه ای آنها را پر کرده است که اصلا جایی برای حوا و بی عدالتی و محرومیت گسترده ای که منجر به قطع دست او می شود باقی نمی ماند.

 

موضوع محدود به اینها نیست. از میان نفرات برتر کنکور امسال هیچ کدام در مدارس دولتی درس نخوانده بودند. به تازگی معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد 141 هزار کودک از تحصیل جامانده اند. این 141 هزار کودک کجا هستند؟ آمارهای یونسکو نشان می دهد که 2 درصد از جوانان زیر 24 سال ایران در بی سوادی مطلق به سر می برند و 11.6 میلیون نفر همچنان بی سواد هستند. 400 مدرسه خشت و گلی در ایران وجود دارد که فقط 200 مورد از آنها در استان سیستان و بلوچستان است. اینها فقط تعدادی از خبرهای هولناکی است که تنها در حوزه آموزش و پرورش در بازه یک ماه گذشته منتشر شده است اما خبرهایی از این دست که نشان دهنده بی عدالتی، فاصله طبقاتی، محرومیت و شانه خالی کردن حاکمیت از انجام وظایفش هستند، چه در حوزه آموزش باشند و چه مربوط به بی کارشدن و حقوق نگرفتن کارگران یا خصوصی سازی درمان و افزایش هزینه های آن چندان حساسیت کسی را تحریک نمی کند. این ها در فهرست اولویت های اقشاری که قدرت و ثروت دارند قرار ندارد.

 

دوست دارم بدانم آیا پدر حوا پولی برای درمان او داشت؟ بیمارستان تا رسیدن پول، درمان کودک را آغاز کردیا نه؟ آیا پدرش بیمه بود؟ چطور می خواهند هزینه های سنگین درمان او را تامین کنند؟ آینده حوا چه می شود؟ حواهای جامعه ما صدایی ندارند و کسی علاقه ای به شنیدن صدای آنها ندارد. آنها فراموش شده اند. مانند مردگان.


اگر حتی یکبار با کسانی که سرسختانه با هر گونه تعاملی با آمریکا مخالفت می کنند گفتگو کرده باشید قطعا شنیده اید که ابتدا به کودتای 28 مرداد اشاره می کنند و سپس تاریخچه دشمنی آمریکا با ایران را مرور می کنند. البته اگر به آنها بگویید که روسیه جنایت های به مراتب بیشتری انجام داده اند می گویند: قبول، اما او امروز دوست ماست ولی جمهوری اسلامی  به لحاظ عقیدتی و ایدئولوژیک با آمریکا اختلافاتی دارد که هرگز قابل حل نیست.

 

اما حقیقتا منظور از اختلافات ایدئولوژیک چیست؟ آمریکا به عنوان نماد و سمبل نظام سرمایه داری شناخته می شود. نظامی که در آن به لحاظ اقتصادی همه چیز به دست بازار آزاد سپرده می شود و دولت با شانه خالی کردن از هر وظیفه ای (تامین فرصت های برابر در آموزش، درمان، اشتغال و . ) خود را تنها پاسدار سرمایه ها می داند. به علاوه سرمایه داری رادیکال بر کاهش مالیات ثروتمندان با هدف تشویق آنها به سرمایه گذاری و تولید بیشتر تاکید می کند.

 

اگر همین چند جمله ساده را برای توصیف نظام آمریکا بپذیریم حقیقتا این سوال مطرح می شود که کشوری مانند ایران که تمامی جناح های ی آن بر خصوصی سازی در تمامی حوزه ها و به ویژه درمان و آموزش تاکید می کنند، از تشکیل سندیکاهای مستقل کارگری جلوگیری می کنند، با سرکوب اعتراضات کارگران همراهی نشان می دهند، از هر نوع تشکل یافتگی جامعه ممانعت می کنند و مسئولینش به صراحت می گویند وظیفه دولت راه سازی و خانه سازی نیست و اینها باید توسط خود مردم انجام شود (بخوانید بخش خصوصی بسازد و مردم پولش را بدون حمایت دولت بدهند)، چگونه می تواند با ایدئولوژی سرمایه داری آمریکا مشکل داشته باشد. اگر کشورهایی مانند کوبا و کره شمالی با آمریکا مخالفت می کنند و دلیل آن را ضدیت با سرمایه داری عنوان می کنند در عمل نیز از سرمایه داری دوری می کنند و حداقل تحصیل و درمان رایگان را برای همه مردم فراهم می کنند.

 

در آمریکا هستند تمداران مهم و تاثیرگذاری مانند برنی سندرز یا الیزابت وارن که با حمایت از درمان و آموزش رایگان و همچنین تشکیل تشکلات کارگری برای افزایش حداقل درآمد و تامین حقوق کارگران، چرخ دنده های خشن نظام سرمایه داری را به نفع طبقات پایین کُند می کنند و سعی می کنند با افزایش مالیات اقشار پردرآمد منابع لازم برای برنامه های حمایتی خود را تامین کنند. اما در ایران حتی یک چهره شناخته شده ی به این موضوعات اشاره نمی کند و اگر از چند رفتار پوپولیستی و ابراز همدردی ظاهری با محرومین بگذریم ( که برخی حتی زحمت همین نمایش را هم به خود نمی دهند) همه در خصوصی سازی (بخوانید خودمانی سازی) و رها کردن مردم همداستان هستند. جالب تر اینکه در ایران صاحبان مشاغل و سازمان های ثروتمند (مانند آستان قدس، پزشکان، بازرگانان، صاحبان املاک و خانه های خالی و .) اصلا مالیات نمی دهند و دولت نیز حتی در شرایط سخت اقتصادی و کسری بودجه شدیدی که گرفتار آن است تمایلی به اخذ مالیات از آنها نشان نمی دهند.

 

با کمی دقت در رفتار گروه های ی مختلف به خوبی متوجه می شویم که در ایران اگر اختلاف نظری وجود دارد بر سر تقسیم منافع حاصل از نظام سرمایه و خصوصی سازی اموال ملی است وگرنه کسی با اصل موضوع مشکلی ندارد.

 

به نظر می رسد ما با مهم ترین ویژگی دولت آمریکا مشکلی نداریم و احتمالا اختلاف حل نشدنی ما با آنها این است که آمریکایی ها به اندازه ما در پیاده سازی ت های نئولیبرال جدی نیستند و در حمایت از نظام سرمایه داری افسار گسیخته عمل نمی کنند.


پسرم همه ما مردها موجودات پرادعایی هستیم. حتی بداخلاقترین، زشت ترین، فقیرترین، ضعیف ترین و بی عرضه ترین مردها فکر می کنند موجودات خیلی مهمی هستند و اگر نباشند کمیت دنیا قطعا لنگ می زند. همین خودپنداره نامعقول در کنار پیشینه فرهنگی مردسالاری باعث شده است همه ما بدون توجه به اینکه خودمان چه قدر خوش اخلاق، زیبا، قوی و باعرضه هستیم به این فکر کنیم که همسر ما باید همیشه زیبا، مهربان، قوی و باکفایت باشد. تصویر ذهنی عموم ما از همسر مطلوب زنی است زیبا، خوش اندام، خوش پوش، خوش مشرب و مهربان که دائم می خندد و گشاده روست.


 معمولا تمام تلاش خود را برای یافتن چنین زنی به کار میگیریم و البته در اغلب موارد شکست می خوریم. حتی در موارد اندکی که موفق می شویم پس از مدتی می‌بینیم این زن همان زنی که فکر می کردیم نبوده و اشتباه کرده ایم.


پسرم امیدوارم تو وارد این فانتزی ها نشوی. یک نگاه به خودت بینداز تا متوجه شوی چه قدر در ظاهر و باطن تو نقص و ایراد وجود دارد. ناراحت نشو، انسان ها همین هستند، سرشار از نقاط قوت و ضعف. پس دنبال آن تصویر نامعقول نگرد. اما مطمئن باش اتفاقا اگر به چند نکته توجه داشته باشی می توانی چنین همسری داشته باشی.


پسرم واقعیت این است که همسر ایده آل ساختنی است نه یافتنی و نصیب یک مرد ایده آل می شود. کسی را که با عنوان شریک زندگی انتخاب می کنی با حدی از زیبایی، اخلاق، مهربانی و . وارد زندگی تو می شود اما اگر ببیند که در چشم تو بسیار زیباست و تو او را همانطور که هست پذیرفته ای، با نقاط ضعفش کنار آمده ای، آنها را بزرگ نمی کنی و از سوی دیگر دائما او را بخاطر نقاط قوتش ستایش می کنی، تمام تلاشت را برای رشد او به کاربسته ای و از همه اینها مهمتر به هر روش تلاش می کنی به او محبت کنی، روز به روز می بالد، مانند یک نهال رشد می کند و به فراتر از رویای تو تبدیل می شود.


پسرم زنی که محبت و عشق دریافت می کند می تواند عشق بورزد و محبت کند، زنی که با او با خوش خلقی و اخلاقی خوب رفتار شود خوش خلق و اخلاقی خواهد بود و زنی که شایستگی هایش ستایش شود شایسته تر می شود. پس اگر می خواهی رویایت حقیقت پیدا کند باید خودت یک مرد ایده آل باشی. 


من از تو میخواهم به جای مقایسه زنت با آن تصویر فانتزی و کودکانه، خودت را با تصویر یک مرد ایده آل مقایسه کنی و سعی کنی هر روز به آن نزدیک تر شوی. آرام آرام خواهی دید که همسرت از رویایی ترین آرزوهای تو بهتر خواهد شد.


اگر بهترین زن دنیا را داشته باشی اما به جای تلاش برای بهتر بودن فقط متوقع باشی، خواهی دید که همسرت مانند یک گل پژمرده می شود. دیگر نمی خندد، شور و هیجانی وارد زندگی نمی کند، خوش مشرب نیست، پوستش آن شادابی را ندارد و رفته رفته فکر می کنی که در انتخابت اشتباه کرده ای. در حالی که انتخابت درست بوده است و خودت سرمایه ات را نابود کرده ای.



علم اقتصاد برای پاسخگویی به این سوال شکل گرفت که با توجه به منابع اندکی که در اختیار داریم چگونه به نیازها و خواسته هایی که تعدادشان بی شمار است پاسخ دهیم. بر همین اساس وقتی می گویند به زندگی نگاه اقتصادی داشته باشید یعنی توجه کنید که منابع شما در زندگی محدود است، پس این منابع را صرف اموری کنید که ارزشش را داشته باشد. اما وقتی می خواهیم به زندگی نگاه اقتصادی داشته باشیم با یک سئوال بسیار مهم روبرو می شویم: موضوعات مهم زندگی ما چه موضوعاتی هستند؟

پیشنهاد می کنم برای یک هفته هر شب قبل از آنکه بخوابید فهرستی از مسائل و مشکلاتی که در طول روز با آن مواجه شده اید بنویسید. این ساده ترین و مستقیم ترین راه برای شناسایی موضوعات است.

اما پس از تهیه این فهرست با سئوال دیگری مواجه می شویم: از میان مسائل و موضوعاتی که فهرست کرده ایم کدام حقیقی است و کدام به واسطه تلاش دیگران وارد فهرست ما شده است و چگونه می توان این دو دسته را از یکدیگر تفکیک کرد؟ مثلا وقتی من از خانه ای که در آن زندگی می کنم راضی هستم اما مدام به بزرگتر کردن و انتقال آن به محله ای بهتر فکر می کنم تحت تاثیر سرمایه داری هستم و نه نیازهای واقعی خودم. قبول دارم که این تفکیک دشوار و گاه نشدنی است اما پیشنهاد می دهم برای تفکیک کردن این سوال را از خود بپرسید که آیا اگر من یک اسکیمو بودم و از قطب شمال مستقیم به این زندگی پرتاب شده بودم باز هم این مسائل برای من مهم بود؟ از این جهت می گویم یک اسکیمو که او از تمامی پیش فرض هایی که ما را احاطه کرده دور است. اسکیمو نمی داند که در جامعه ما مساحت یک خانه استاندارد چه قدر است و اگر اهل کدام محله باشیم مردم نگاه بهتری به ما می کنند اما در انسان بودن و خواسته ها و نیازهای انسانی مشترکات فراوانی با ما دارد.

وقتی از این زاویه به فهرست مسائل خود نگاه کنید متوجه می شوید که اساسی ترین مسائل شما مربوط به داشتن کار خوب، هماهنگی بین علایق با کار و تحصیل، داشتن روابط مطمئن و عمیق با خانواده و دوستان، سلامت جسمی و روانی و موضوعات دیگری است که به همین اندازه عینی و مشخص هستند. هر چیزی غیر از اینها دغدغه های نظام های فکری، ی، اقتصادی و اجتماعی است و نه خود شما.

این نظام ها که در ابتدا برای کمک به حل همین مسائل اساسی شکل گرفته بودند از ما می خواهند به جای همان مسائل اساسی به این فکر کنیم که برای مثال پوشش، اعتقادات و رفتار مردم در تمامی ساحت های زندگی باید چگونه باشد. حتی برای یافتن راه حل مسائلی مهم مانند روابط شویی از ما می خواهند به جای توجه به مشکل، بررسی راه حل های ممکن و مراجعه به تجربه های بشری، به اندوخته نظری آنها توجه کنیم و تمام زندگی خود را صرف شناخت همین اندخته ها کنیم و بگوییم راه نجات امروز تنها و تنها در همین اندوخته ها است. این نظام ها حتی به ما می گویند تو اشتباه می کنی که فکر می کنی فلان موضوع مهم است اینها اصلا مسئله نیست، مسائل تو همان هایی است که من میگویم و راه حلش نیز فقط همین است و بس، و حتی اگر مسئله تو با راه حل من حل نمی شود مشکل از توست نه از راه حل من.

واقعیت این است که ارزش هر کدام از این نظام ها تنها به میزان حل کردن مسائل است و اینکه توسط چه کسی پایه گذاری شده اند و منابع حمایت کننده یا ایجادکننده آنها کجا و چه کسانی بوده اند هیچ شانی برای آنها ایجاد نمی کند. نظام ها باید مسائل را حل کنند نه اینکه مسائل جدید تعریف کنند و منابع اندک ما را برای تقویت و بقای خود صرف کنند. هر انسان زیرکی باید به زندگی خود نگاه اقتصادی داشته باشد و منابع خود را صرف مسائل اساسی زندگی کند نه حل کردن مسائل نظام های ی، اقتصادی و اعتقادی.

 


اگرخاطرتان باشد حدود یک سال قبل یعنی خرداد ماه 1397 و همزمان با بازیهای جام جهانی فوتبال، بیلبوردی در میدان ولیعصر تهران نصب شد که در آن اثری از بانوان نبود. در فضای مجازی و واقعی انتقادات بسیار گسترده ای مطرح شد و واکنشهای تندی از سوی فعالین حقوق ن و فرهیختگان صورت پذیرفت.

 

اما جالب است بدانید که از سال 92 قانونی در کشور تصویب شده است که اجحاف بسیار بزرگی در حق ن روا داشته اما تا به امروز یعنی بعد از حدود شش سال هنوز واکنش خاصی نسبت به آن در جامعه مطرح نگردیده. این قانون یک قانون فرعی و گمنام نیست بلکه مهمترین قانون جزایی کشور یعنی قانون مجازات اسلامی است.

 

قانونگذار ضمن پذیرش نهاد توبه به عنوان یکی از موارد سقوط مجازات، این نهاد را به (و البته لواط) به عنف نیز تسری داده و توبه مجرم در این جرایم را نیز پذیرفته است. مطابق با ماده 114 قانون مجازات اسلامی و تبصره های آن، مرتکب جرم و لواط به عنف و اکراه اگر قبل از اثبات جرم توبه نماید حد از او ساقط میشود و اگر توبه بعد از اثبات جرم با اقرار باشد، درصورت تقاضای قاضی توسط رییس قوه قضاییه  از سوی رهبری حد قابل اسقاط است. در هردو فرض نیز بعد از سقوط حد،حبس یا شلاق تعزیری درجه 6 یا هر دو اعمال میشود. حبس درجه 6 از شش ماه تا دوسال و شلاق آن نیز از 31 تا 74 ضربه و تا 99 ضربه در جرایم منافی عفت است.

 

در واقع اگر یک فردی که بارها مرتکب به عنف شده قبل از اثبات به جرم توبه نماید، دادگاه مکلف است ( و نه مخیر) که در صورت احراز توبه، مرتکب را بدون نیاز به جلب رضایت قربانی از مجازات حدی معاف کند و مجازات بسیار سبک درجه 6 را در حق وی مورد حکم قرار دهد!

 

اگرچه نهاد توبه میتواند نقش موثری در کاهش جمعیت کیفری و معافیت افراد از مجازات داشته باشد اما به نظر میرسد باید میان جرایم بدون قربانی و جرایم دارای قربانی قائل به تفکیک شد و جرم به عنف را یک جرم عمومی که صرفا جنبه حق اللهی دارد تلقی نکرد.

 

 


"چون دنیا به کسی روی آرد، نیکویی های دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبی هایش را برباید". این گفته حکیمانه که در نهج البلاغه به امام علی (ع) منسوب شده است به خوبی حال و روز حاکمان کشور ما را در دوران های مختلف نشان می دهد.


 هنگامی که زمانه با آنها همراهی می کند مردم هر آنچه خوبی است را به آنها نسبت می دهند، حتی اگر لایق آن نباشند. و هنگامی که در چشم مردم بی ارزش می شوند حتی خوبی هایشان را نیز کتمان می کنند. برای مثال در سالهای آخر حکومت پهلوی طرفداران انقلاب، شاه را شر مطلق می دیدند و هر اقدامی که انجام می داد (چه خرید تجهیزات نظامی و چه توزیع شیر در مدارس) را باطل، احمقانه و ظالمانه معرفی می کردند.


در این روزها که جمهوری اسلامی با بحران ناکارآمدی، فساد و فشارهای بی سابقه بین المللی روبرو است آنهایی که به طیف منتقدین جدی نظام پیوسته اند مجددا در نقد نظرات و رفتار حاکمان جمهوری اسلامی همان مسیر انقلابیون سال 57 را می روند و با همه چیز مخالفت می کنند.


نمونه اخیر این مخالفت های کور، مخالفت با ایده آیت الله ای در خصوص استفاده از شکل فارسی کلمات خارجی است. ایشان گفته اند همانطور که عرب ها کلمه های خارجی را بر وزن کلمات عربی استفاده می کنند (مانند تلوزیون که به آن تلفاز می گویند) بهتر است در زبان فارسی نیز کلمات خارجی به وزن و صورت فارسی تبدیل شوند (مانند رادیو که می شود به آن رادیان گفت). 


این ایده به سرعت توسط مخالفین ایشان در شبکه های اجتماعی مورد نقد و تمسخر قرار گرفت. در واقع علی رغم آنکه این پیشنهاد در راستای تقویت زبان فارسی و حفاظت از آن در برابر زبان های خارجی مطرح شد و بسیار معقول و مبتنی بر تجربه های عملی بود، صرفا به دلیل آنکه از سوی آیت الله ای مطرح می شد به سرعت نفی و مورد تمسخر قرار گرفت.


 نکته جالب تر این است که در ایران مخالفت با این جریان های غیر منطقی و متاسفانه غالب بسیار سخت است و چه در سال 57 و چه در سال 98 حمایت از ایده مثبت حاکم توسط جریان های انقلابی و معارض به شدت سرکوب و حمایت کننده به مزدوری متهم می شود.


حقیقتا تا زمانی که این داوری های غیرمنطقی و صرفا مبتنی بر خوش آمد و بدآمد بین ما مردم وجود دارد نمی توان به تغییر امیدی داشت. در چنین فضای آنچه رخ دادنش قطعی است تنها تکرار اشتباهات است. 


در این روز ها که شرایط اقتصادی روز به روز سخت­تر و آینده مبهم­تر می شود، یکی از دغدغه های اساسی مردم این است که چگونه می شود از این دوران تلخ جان سالم به دربرد و همچنان زندگی خوب و شیرینی را تجربه کرد. در این یادداشت سعی می کنیم برخی راهکارهای مفید را معرفی کنیم.


1-     ریشه همه رنج های آدمی در خواسته های اوست. وقتی بین ما و اهدافمان یا بین انتظارات ما و واقعیت زندگی فاصله ایجاد می شود احساس رنج در ما شدت می گیرد. برای مثال همه ما در سالهای گذشته برنامه هایی داشتیم که اکنون امکان دستیابی به آنها نیست. همین فاصله باعث رنج ما می شود. در این موارد باید توجه کرد که اگر این اهداف قابل تاخیر انداختن هستند (مانند خرید یا تغییر ماشین،خانه، وسایل خانه و . ) بهتر است آنها را موقتا فراموش کنیم و تا بهبود شرایط منتظر بمانیم. حذف این اهداف به افزایش آرامش ما کمک شایانی می کند.


2-     اگر این اهداف و برنامه ها را نمی توان به تعویق انداخت (مانند ازدواج و برگزاری جشن عروسی) باید تا حد ممکن در شیوه برگزاری آنها در جهت کاهش هزینه ها تجدید نظر کرد. حقیقت این است که دنیا به هیچ کدام از ما قول نداده که زندگی راحتی داشته باشیم و در این روزهای سخت اگر کسی نتواند از خود انعطاف نشان دهد از ریشه کنده می شود.


3-     از سوی دیگر باید هر تصور و انتظاری که ممکن است در آینده محقق نشود را از خود دور کنیم. مثلا یکی از تصورات مردم در مورد بحران فعلی این است که احتمالا چندان طولانی نخواهد بود و به زودی مرتفع می شود. اما برای دور ماندن از آسیب ها باید به لحاظ ذهنی بپذیریم که احتمال دارد این شرایط سخت در یک بازه طولانی مدت روز به روز بدتر شود. پس ضروری است سبک زندگی خود را در تمامی زمینه ها، از خورد و خوراک گرفته تا تفریح، مسافرت، روابط خانوادگی و . بر اساس همین تصویر جدید اصلاح کنیم. حتی باید انتظار این را داشته باشیم که بخشی از درآمدمان را از دست بدهیم و یا همه کسب و کارمان تعطیل شود. برای چنین روزی چه برنامه ای داریم؟ تغییر انتظارات و تصورات و پذیرش ذهنی چنین شرایطی به انعطاف پذیری ما کمک می کند و بر آرامش ما تاثیر مثبت دارد.


4-     سعی کنیم وسایل یا لباس هایی که خراب می شوند را دور نیندازیم و تا حد ممکن آنها را تعمیرکنیم. همچنین در بسیاری از موارد می توانیم به جای خرید جنس نو به سراغ اجناس دست دوم برویم.


5-     سعی کنیم در حال زندگی کنیم و جز به قدر ضرورت به آینده و گذشته فکر نکنیم. غرق شدن در گذشته و نگرانی از آینده تنها باعث فشار روانی و آسیب دیدن سلامتی ما می شود.


6-     از محرک های ایجاد کننده اضطراب دوری کنیم. برای مثال قیمت سکه، طلا، دلار و . را دنبال نکنیم و کمتر خبر بخوانیم.


7-     از صحبت کردن در مورد قیمت جدید اجناس و بحران موجود در حد ممکن پرهیز کنیم. اگر قرار است از گرسنگی بمیریم بهتر است فقط از گرسنگی بمیریم نه اینکه هم از گرسنگی بمیریم و هم ترس از گرسنگی مردن را تجربه کنیم و دائما در رنج باشیم. این صحبت ها فقط انرژی ما را تحلیل می برد و به سلامت روان ما لطمه میزند. در نظر داشته باشیم که حتی اگر راه حلی برای حل مشکلاتمان وجود داشته باشد کسی که ذهنی آشفته دارد نمی تواند آنها را پیدا و عملی کند. 


8-     تلاش کنیم خوشبختی خود را به شرایط اقتصادی و ی وابسته نکنیم. ممکن است این شرایط هفتاد سال ادامه پیدا کند. پس به ورزش، تفریحات و هرکاری که باعث خوشحال شدنمان می شود توجه ویژه کنیم و سعی کنیم با انتخاب روش های ارزان تا حد ممکن به زندگی خود خوشی تزریق کنیم. برای مثال اگرچه نمی توانیم با همان کیفیت قبل به مسافرت برویم اما می توانیم غذای ارزان قیمتی تهیه کنیم و با خانواده به پارک بریم. حفظ این خوشی ها شیرینی زندگی ما را تضمین می کند.


9-  بخشی از رنج های ما در این دوران ناشی از مشاهده غم و مصیبت هایی است که مردم متحمل می شوند. با تمام توان برای کمک به مردم تلاش کنیم چرا که این کار موجب احساس مفید بودن  و معناداری زندگی می شود. اما اگر کاری از دستمان بر نمی آید بهتر است ذهنمان را از آن مشکل دور کنیم. به قول آتشنشان ها یک امدادگر اول باید زنده بماند.


 می دانم مشکلات فراوانی وجود دارد که راه حل های بالا تاثیری بر آنها ندارد. اما آنچه گفته شد می تواند تا حدودی یاری دهنده باشد.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هدلایت لایسنس رایگان Free License نود 32 ستارگان درخشان ایمنی، بهداشت و محیط زیست در تصفیه خانه آب بلاگ گروه داده کاوی و نرم افزاری همت برو برای دانلود | Go4dl ارشد مدیریت دولتی گرایش مالی و آموزش مدیریت جهادی انجمن بت نیوز ɪʀʙɛтɴɛաs shorabahonar ماهور